صفاتی از امام کاظم (ع)
← کاظم و فرو برنده خشم
گفته شد که لقب آن امام، «کاظم» است. کاظم، یعنی «خاموش» و «فروبرندۀ خشم». دربارۀ علت شهرت آن گرامی به این لقب ، لازم است بدانید که آن حضرت، در برابر ستمهای دشمنانش، شکیبا بود و با آنان تندی نکرد؛ حتی در ایام زندان، چندین بار ماموران در کمین بودند؛ ولی از آن حضرت، یک کلمه سخن خشم آمیز نشنیدند. ابن اثیر که از اهل سنت است، گفته است که به آن حضرت، کاظم لقب دادند؛ چون عادتش این بود که به بدرفتاران با خود، احسان میکرد. [۶]
← رئوف و مهربان
امام، قلبی مهربان و پرعاطفه با مردم داشت. او در حل مشکلات مردم از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. یکی از افرادی که آن حضرت، از وی حمایت کرد، درماندهای از «ری» بود. او بدهیهای بسیاری به یکی از رؤسای حکومت آن شهر داشت ولی نمیتوانست آنها را بپردازد. او در مراسم حج به محضر حضرت کاظم (علیهالسّلام) رسید و از ایشان، کمک خواست. آن حضرت نامهای نوشت به این مضمون: «آگاه باش! در تحت عرش الهی سایهای وجود دارد. در آن، افرادی آرامش پیدا میکنند که نسبت به برادران ایمانی خود، خیر و نیکی انجام داده باشند یا گروهی از مشکلات آنان را بگشایند یا سرور و شادی به قلب او وارد سازند. حامل نامه هم برادر تو است. سلام و رحمت الهی بر شما باد.»
بر اثر نامۀ امام، تمامی بدهیهای آن مرد، بخشیده شد. آن مرد در مراسم حج سال بعد، شرکت کرد و ماجرا را برای آن والا مقام توضیح داد و پرسید: «آیا این واقعه، شما را خوشحال کرد؟» امام فرمود: «به خدا قسم ! او مرا شادمان ساخت…» [۷]
← عبادت بسیار
آن حضرت پس از فراغت از کارهای اجتماعی، عاشقانه به عبادت روی میآورد. وی هیچ کاری را با عبادت هم شان نمیدانست و آن را هدف خلقت انسان میدانست. آن حضرت، قرآن را بسیار خوش میخواند؛ چنان که هر کس صدایش را میشنید، میگریست. آن جناب، آن چنان با اشتیاق به عبادت شبانه میپرداخت که به «زینت شب زنده داران» مشهور شده بود. [۸]
← دوری از لذتهای دنیا
پیشوای هفتم شیعیان، آن چنان از دنیا و لذت هایش دور شده بود که هر کس در آن باره مطلبی از ایشان میشنود، جز ستایش و تمجید چیزی بر زبان نمیآورد. او نه برای تبلیغات که به سبب اعتقادی راستین، از دنیا چشم پوشیده بود و همین امر بود که دیگران را تحت تاثیر قرار میداد؛ برای مثال، روزی هارون الرشید، کنیزی ماه چهره را برای خدمتکاری آن حضرت به زندان فرستاد؛ اما قصد اصلی هارون این بود که اگر امام به او تمایلی نشان دهد، از این طریق بر ضد ایشان تبلیغ کند و ایشان را بی اعتبار سازد؛ اما امام به آورندۀ کنیز فرمود: «شما به این هدیهها دل بستهاید و بدانها مینازید؛ من به این هدیه و امثال آن نیازی ندارم.»
هارون پس از شنیدن ماجرا، خشمگین شد و دستور داد که کنیز را به زندان ببرند و به امام بگویند که حضور این کنیز در زندان، اجباری است. بعد از آن، ماموران به صورت پنهانی، مراقب ارتباط کنیز و امام بودند. چیزی نگذشت که جاسوسان خبر آوردند که آن کنیز، بیشتر اوقات در حال سجده است. هارون بی درنگ، کنیز را نزد خود خواند و از او بازجویی کرد؛ ولی او جز نکویی از امام نگفت. هارون به مامور خویش دستور داد که با کسی از این ماجرا چیزی نگوید. کنیزک پیوسته در عبادت بود تا چند روز پیش از وفات امام از دنیا رفت. [۹]
آن بزرگوار، از پلیدیها دوری میجست همواره اهل عبادت به صورتهای گوناگون آن بود؛ با این حال؛ این دعا را بسیار میخواند: «خداوندگارا! از تو آسایش هنگام مرگ و گذشت و بخشایش، هنگام حساب را میطلبم.» [۱۰]
آنچه خواندید، گوشههایی از زندگی آن معصوم است. فضایل و مناقب آن جناب، آن قدر زیبا است که شنیدن آن تا مدتها جانهای پاکیزه را سرمست میسازد